بیوگرافی نیچه!
 
NARAKA
به وبلاگ شخصی سامان فرهادی خوش آمدید.

فریدریش ویلهلم نیچه

از مشهورترین عقاید وی نقد فرهنگ، دین و فلسفهٔ امروزی بر مبنای سؤالات بنیادینی دربارهٔ بنیان ارزش‌ها و اخلاق بوده‌است. نوشته‌های وی سبک تازه‌ای در زبان آلمانی محسوب می‌شد؛ نوشته‌هایی بسیار ژرف و پر از ایجاز، آمیخته با افکاری انقلابی که نیچه خود روش نوشتاری خویش را گزین گویی‌ها می‌نامید.

زندگی

او در ۱۵ اکتبر سال ۱۸۴۴ در روکن واقع در لایپزیک پروس به دنیا آمد. به دلیل مقارنت این روز با روز تولد فریدریش ویلهلم چهارم، پادشاه وقت پروس، پدر او که معلم چند تن از اعضای خاندان سلطنت بود، به ذوق وطن‌خواهی از این تصادف خوشحال گردید و نام کوچک پادشاه را بر فرزند خود نهاد. خود او بعدها که بزرگ شد در یکی از کتاب‌هایش نوشت:

«این مقارنت به هر حال به نفع من بود؛ زیرا در سراسر ایام کودکی روز تولد من با جشنی عمومی همراه بود.»

پدر فریدریش از کشیشان لوتری بود و اجداد مادری او نیز همگی کشیش بودند. فریدریش نیچه اولین ثمره ازدواج آنها بود. آنها دو فرزند دیگر نیز به دنیا می‌آورند: الیزابت و ژوزف. وقتی نیچه پنج سال داشت، پدرش بر اثر شکستگی جمجمه درگذشت و او به همراه مادر، خواهر، مادربزرگ و دو عمه اش زندگی کرد. این محیط زنانه و دیندارانه بعدها تأثیر عمیقی بر نیچه گذاشت. از کودکان شریر همسایه که لانه مرغان را خراب می‌کردند و باغچه‌ها را ضایع می‌ساختند و مشق سربازی می‌نمودند و دروغ می‌گفتند متنفر بود. همدرسان او به وی «کشیش کوچک» خطاب می‌کردند و یکی از آنان وی را «عیسی در محراب» نامید. لذت او در این بود که در گوشه‌ای بنشیند و انجیل بخواند و گاهی آن را چنان با رقت و احساس بر دیگران می‌خواند که اشک از دیدگانشان می‌آورد. ولی در پشت این پرده، غرور شدید و میل فراوان به تحمل آلام جسمانی نهان بود. هنگامی که همدرسانش در داستان "موسیس سکه وولاً تردید کردند، یک بسته کبریت را در کف دست روشن کرد و چندان نگهداشت که همه بسوخت. این یک حادثه مثالی و نمونه‌ای بود: در تمام عمر در جستجوی وسایل روحی و جسمی بود تا خود را چنان سخت و نیرومند سازد که به کمال مردی برسد: «آنچه نیستم برای من خدا و فضیلت است.» وی از چهار سالگی شروع به خواندن و نوشتن و در ۱۲ سالگی شروع به سرودن شعر کرد. نیچه در همان محل تولد به تحصیل پرداخت.

تحصیلات

در تاریخ تفکر جهان بی‌تردید از هر منظری که به شناخت و بررسی اندیشه و حیات متفکرین پرداخته شود، نیچه اندیشمندی بی‌بدیل و استثنایی جلوه خواهد کرد.[۱]

او پس از عید پاک ۱۸۶۵ تحصیل در رشته الهیات را (در نتیجه از دست دادن ایمانش به عیسی مسیح) رها می‌کند. نیچه در یکی از آثارش با عنوان «آنارشیست» می‌نویسد: «در حقیقت تنها یک مسیحی واقعی وجود داشته‌است که او نیز بر بالای صلیب کشته شد.». در ۱۷ اوت ۶۵، بن را ترک گفته رهسپار لایپزیش می‌شود تا تحت نظر ریتشل به مطالعه فیلولوژی بپردازد. او در دانشگاه لایپزیش به فلسفهٔ یونانی آشنا گردید. در پایان اکتبر یا شروع نوامبر یک نسخه از اثر آرتور شوپنهاور با عنوان جهان به مثابه اراده و باز نمود را از یک کتاب فروشی کتاب‌های دست دوم، بدون نیت قبلی خریداری می‌کند؛ او که تا آن زمان از وجود این کتاب بی‌خبر بود، به زودی به دوستانش اعلام می‌کند که او یک «شوپنهاوری» شده‌است.

در ۲۳ سالگی به خدمت نظام برای جنگ فرانسه و پروس فرا خوانده شد، در سرباز خانه به عنوان یک سوارکار ماهر شناخته می‌شود:

«در اینجا بود که نخستین بار فهمیدم که ارادهٔ زندگی برتر و نیرومندتر در مفهوم ناچیز نبرد برای زندگی نیست، بلکه در اراده جنگ اراده قدرت و اراده مافوق قدرت است!»

در ماه مارس ۱۸۶۸ به دلیل مجروحیت، تربیت نظامیش پایان یافت و در نتیجه به‌عنوان پرستار در پشت جبهه گماشته شد.

نیچه از ۲۴ سالگی (یعنی از سال ۱۸۶۹ تا ۱۸۷۹ به مدت ده سال) به استادی کرسی فیلولوژی کلاسیک در دانشگاه بازل و به عنوان آموزگار زبان یونانی در دبیرستان منصوب می‌شود. در ۲۳ مارس مدرک دکتری را بدون امتحان از جانب دانشگاه لایپزیگ دریافت می‌کند. او در این دوران آشنایی نزدیکی با «یاکوب بورک هارت» نویسنده کتاب «تمدن رنسانس در ایتالیا» داشت. او هوادار فلسفهٔ آرتور شوپنهاور فیلسوف شهیر آلمانی بود و با واگنر آهنگساز آلمانی دوستی نزدیکی داشت. وی بعدها گوشهٔ انزوا گرفت و از همه دوستانش رویگردان شد.

او در طول دوران تدریس در دانشگاه بازل با واگنر آشنایی داشت. قسمت دوم کتاب تولد تراژدی تا حدی با دنیای موسیقی «واگنر» نیز سروکار دارد. نیچه این آهنگساز را با لقب «مینوتار پیر» می‌خواند. برتراند راسل در «تاریخ فلسفه غرب» در مورد نیچه می‌گوید: «ابرمرد نیچه شباهت بسیاری به زیگفرید (پهلوان افسانه‌ای آلمان) دارد فقط با این تفاوت که او زبان یونانی هم می‌داند.»

با رسیدن به اواخر دهه۱۸۷۰ نیچه به تنویر افکار فرانسه مشتاق شد و این در حالی بود که بسیاری از تفکرات و عقاید او در آلمان جای خود را در میان فیلسوفان و نویسندگان پیدا کرده بود.

ترک شهروندی آلمان

در سال ۱۸۶۹ نیچه شهروندی «پروسی» خود را ملغی کرد و تا پایان عمرش بی سرزمین ماند. او در حالی که در آلمان، سوئیس و ایتالیا سرگردان بود و در پانسیون زندگی می‌کرد بخش عمده‌ای از آثار معروف خود را آفرید. نیچه به مسیحیت خالص و پاک که به زعم او «در تمام دوران» امکان ظهور دارد احترام فراوان می‌گذارد و با عقاید مذهبی واگنر تضاد شدیدی پیدا کرد.

نیچه ادعا کرد که دارای تباری از یک خانواده سرشناس لهستانی است و بر این مساله اصرار زیادی نیز ورزید. از او نقل شده‌است که نوشته: «آلمان دارای ملتی بزرگ است چرا که مردمانش خون لهستانی در رگهایشان جاریست... من به لهستانی تبار بودن خود افتخار می‌کنم.»[۲][۳] نیچه نوشت: «به من گفته شده که نیاکانم از سرشناسان لهستانی بوده‌اند که حدود یکصد سال پیش به واسطه باورهای مذهبیشان (پروتستان در لهستان اکثریت کاتولیک) مجبور به ترک خانه و سرزمینشان شدند؛ نامشان بعد از مهاجرت، آلمانی مآب می‌شود و از نیتسکیُ (Niëtzky) به نیچه (Nietzsche) تغییر داده می‌شود.[۴]

«لو آندره آس سالومه» دختر یک افسر ارتش روسیه بود که به دردناک‌ترین عشق نیچه بدل شد. او می‌گوید: «من در مقابل چنین روحی قالب تهی خواهم کرد» و «از کدامین ستاره بر زمین افتادیم تا در اینجا یکدیگر را ملاقات کنیم.» اینها نخستین جملاتی بود که نیچه در نخستین ملاقاتش با سالومه بر زبان آورد.

جنون و مرگ

فریدریش نیچه پس از سالها آمیختن با دنیای فلسفه و بحث و جدال و ناکامی عشقی‌اش، ده سال پایان عمرش را در جنون به سربرد و در زمانی که آثارش با موفقیتی بزرگ روبه رو شده بودند او آنقدر از سلامت ذهنی بهره نداشت تا آن را به چشم خود ببیند.

سرانجام در سال ۱۸۸۹ به دلیل ضعف سلامت و سردردهای شدیدش مجبور به استعفا از دانشگاه و رها کردن کرسی استادی شد و بالاخره در ۲۵ اوت سال ۱۹۰۰ در وایمار و پس از تحمل یکدورهٔ طولانی بیماری براثر سکته مغزی درگذشت. او معتقد بود سر دردهایش نتیجه ی درد زایش افکار نو میباشد.

نظریه در مذهب

نیچه بر خلاف آنچه تصور می‌شود بیشتر بر حرکت جمعی جامعه پیش می‌رود و مرگ یک ملت را مردن آرمانها و ارزش‌های انسانی می‌پندارد و همین را دلیل مستحکم بر نفوذ مذهب و نابودی پیشروی می‌داند. و مذهب را زاده خیال می‌داند و تا آنجا پیش می‌رود که می‌گوید:تمامی قلمرو اخلاق و دین ذیل این برداشت از علت‌های زادهٔ خیال جای می‌گیرد و شناخت انسان زیباترین می‌داند به جای آنچه توهم مذهبی می‌نامیم که باید اطاعت بی چون و چرا دانست.[۵]

چکیدهٔ نظریات

انتقاد با لحنی گزنده از تلقی ارزش و ضد ارزش جامعه پیام محوری نیچه‌است. این پیام با مرگ فراروایت در فلسفه پست مدرنیته به منصه ظهور رسید. ارزش و ضدارزش در اراده معطوف به قدرت نهفته‌است طوری که گاه خود ما فریب ظاهر حقیقت طلبی و عدالت خواهی نمادین خود را می‌خوریم اما داوری ارزشی ما در پس میل به قدرت قرار دارد.

رسالهٔ «آرمانِ زهد»

پیش‌انگارهٔ نیچه در رسالهٔ «آرمانِ زهد» چنین است: گناهکاریِ انسان نه یک واقعیت، که تفسیرِ یک واقعیت است.

کتاب‌ها

 





نامردی نکن روی عکس بالا کلیک کن



           
یک شنبه 5 / 5 / 1391برچسب:بیوگرافی نیچه!, :: 11:45
SAMI

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید.هرگونه سوالی یا مشکلی در مورد کامپیوتر,نرم افزار,موبایل... داشتیددر وبلاگ مطرح کنید یا با sami2afm92@yahoo.com و09393156004 درمیان بگذارید.باکمال میل پاسخ میدهم.
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان NARAKA و آدرس naraka.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 6
بازدید هفته : 1162
بازدید ماه : 2594
بازدید کل : 73338
تعداد مطالب : 386
تعداد نظرات : 120
تعداد آنلاین : 1